ازآخرین روزهای بهار93
1- آویشار حوصله عکس گرفتن نداره!
2- آویشار کاملا رو مود عکس گرفتنه!
خاطرات نوشتنی:
نفس مامان و بابا! چه شیرین و قشنگی تو!... هممممممه کارات قشنگه و بامزه است... منو می کشی با این شیطنتهای قشنگت...
یکی از کارای قشنگت اینه که به محض اینکه جاروبرقی رو می آریم وسط، می گی: جارو بقی خبا شده کایت تموم شد من درستش کنم خوبببب؟!! (جارو برقی خراب شده کارت تموم شد من درستش کنم) بعد از موافقت من می ری جعبه ابزارت رو می آری(همونی که خاله خشن خریده برات) بعدش یه ستون که با آجراسباب بازیها درست کردی می ذاری زیر جارو برقی در نقش جت(همون جک) و بعد با تفنگت شروع می کنی به محکم کردن پیچ کرچا(همون چرخا) قبل از اینکه تفنگو برات بخرم صدای محکم کردن پیچا رو خودت در می آوردی...
امروز صب بعد دیدن جارو برقی تو دست من خیلی جدی می گی: باید جارو بقی رو درس کنم یه قطه ندارم منم کف بر دوباره ازت می پرسم چی نداری؟ می گی قطه ندارم. منظورت همون قطعه است.
این قطعه بر می گرده به حدود دو سه هفته پیش که کولر ماشین خراب شده بود و بابایی مدتها دنبال یه قطعه می گشت که باید عوض می شد. مامان قربوووووووووون اون هوش و ذکاوتت بره الهی ی ی ی...