آویشارآویشار، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

آویشار

بهترین اسباب بازی این روزای آویشار

رویای آویشار مدتها جرثقیل امداد بود. و ما همه جا رو دنبالش گشته بودیم تا اینکه مادر جونش تصمیم گرفت پسرک ما رو که مریضی باعث شده بود میلی به بازی نداشته باشه کمی سر حال بیاره و رفتیم به اسباب بازی فروشی و در کمال تعجب پیداش کردیم. دست خاله جونش و مادر  جونش درد نکنه با این هدیه قشنگشون.   ...
24 فروردين 1394

اولین آدم برفی دو برادر...

همین امروز...عصر...     بعد از برف بازی رفتیم خونه مادر جون، من عجله داشتم واسه برگشتن به خونه و گفتم بریم خونه من برسم شام بپزم، ناهار فردا رو بپزم... آویشار گفت: منم بازی کنم... گفتم تو فقط بازی کن مامان... فقط بازی کن... اونم گفت: تو هم فقط با غذا بازی کن... فقط با غذا بازی کن...   بهترین لحظه های امروز آویشار وقتی بود که برف رو می دید و همش جیغ شادی می کشید و از برف بازی خسته نمی شد...چند دقیقه پیش با دیدن عکس یه آدم برفی تو کتابش غر می زنه که چرا براش از این دستا نذاشی... نمی تونم تونستم فرق نقاشی و برف واقعی رو براش توضیح بدم یا نه... خدایا سپاس! به خاطر لحظه لحظه های بی نظیر امروز...  ...
19 دی 1393

چند خاطره خواندنی از آویشار

* یکی دو باری پیش اومده بود که وقت خواب شب که می رسید آویشار به بازی و حرف زدن و سرگرمی های دیگه مشغول می شد و باباش برای اینکه ساعت خوابش رو بهش یاد آوری کنه بهش می گفت: آویشار! دیگه وقتت تموم شد... برو بخواب... یه شب تو همون ساعتا که شیرین زبونیهای پسرکمون گل کرده بود و برام یه ماجرایی رو از روزی که گذرونده بود تعریف می کرد انقدر از شیرین زبونیهاش کیف می کردم که به باباش اشاره کردم به حرفاش گوش بده و بهش گفتم خب مامان بازم برام تعریف کن چی شد؟ ناقلا که متوجه اشاره من به باباش شده بود پاشد و همونطور که به طرف اتاق خوابش می رفت گفت: نه مامان! من دیگه وقتم تموم شده... *بعد آخرین باری که آویشار و بردیم دکتر و به خاطر کم غذایی آویشار باه...
25 آذر 1393

از بهترین لحظه های آذر 93

; شب دوازدهم آذر، کنار کیک تولد خاله مریم جون، یا به قول آویشار می یم جوووون! : در حال کادو کردن هدیه تولد خاله مریم به آویشار می گم، مامانی! خاله مریم نمی دونه براش کادو خریدیم، تا شمع کیک رو فوت نکرده نباید اینو ببینه، به محض رسیدن مریم، که قراره مثلا سورپرایز بشه، یه ریز حرف می زنه: خاله ! مادر جون برات کیک تَ لد خریده، ییمزه(قرمزه) روش هاپو داره... خاله! تا شمعها رو فوت نکردی نباید کادو تو ببینی!       بهترین لحظه های دو برادر... ...
13 آذر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آویشار می باشد