آویشارآویشار، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

آویشار

چند تا خاطره گفتنی...

1393/4/17 9:03
291 بازدید
اشتراک گذاری

آویشار اوایل تابستون صاحب یه شلوارک آبی با عکسای باب اسفنجی شد. از اونجا که نفس ما برای خودش مردی شده و داره یاده می گیره که خودش شلوارش رو بپوشه یکی دو بار که خواست بپوشه نمی شد و هر دوتا پاشو می کرد تو یه لنگه شلوار و درحالیه من راهنمایی می کردم که مامانی یکی این پا و یکی اون پا با ناراحتی گفت: خودش می ره... بعد از پنج یا شیش بار تقلا اعصابش خرد شد و با نق و ناله گفت: مامان باب اسفنجی اصلا خوب نیست...بن تن بخر... بن تن...خنده

دو سه روز پیش متوجه شد که باباش چیزی نمی خوره، وقتی بهش گفت بابا تو هم بستنی می خوری و باباش گفت من روزه ام پسرم، پرسید:روزه چیه؟

باباش اولش گفت: روزه یعنی ما چیزی نمی خوریم تا با فقرا و بیچاره ها همدردی کنیم... بعد دیدکه آویشار هاج و واج نگاش می کنه ادامه داد: یعنی ما چیزی نمی خوریم تا گرسنه بمونیم و بدونیم که گرسنه ها و بی پولا تو دنیا چی می کشن....

آویشار که مشخص بود چیزی نفهمیده جوابشو داد: نقاشی...قه قهه

پسندها (2)

نظرات (1)

افسونگرسبز
23 تیر 93 13:18
باب اسفنجی خوب نیست ! بن تن بخر ! عزیزم نازی ... باباش هم جواب خوبی داده ...قبول باشه آویشار هم خوب بلده بپیچونه ...نقاشی خوب اومد !
مامان دو ستاره
پاسخ
خاله ! خدا می دونه مامانم چقد چش انتظار نی نی توئه.... کی بیاد و ازش برامون بنویسی... به قول خاله پگاهی! ای جااااااااااان!
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آویشار می باشد